پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۷

کرکوک ایرانی؛ سکوت سنگین کردهای کشور ایران در برابر تراژدی کرمانشاه

از همه ی دوستان به دلیل غیبت طولانی ام، پوزش می طلبم؛ تلاش خواهم کرد که از این پس هر هفته حداقل یک پست داشته باشم.
به دلیل یک اشتباه ناخواسته، تعدادی از لینک های دوستان حذف شده است. اگر قبلاً در این وبلاگ لینک شده اید، نگاهی به قسمت وب نویس بیندازید و در صورت موجود نبودن نام وبلاگتان در آن به من_از راه ایمیل یا قسمت نظرات_اطلاع دهید.
چند هفته پیش مصاحبه ی آژانس خبری کوردنیوز با سعید حجاریان را خواندم، نکات قابل بحث بسیاری در این مصاحبه وجود دارد و البته به همین دلیل قصد دارم در این پست فقط به گفته های ایشان در باره ی وضعیت کردستان ایران بپردازم، شاید خیلی از دوستان بپرسند که چرا پس از چند هفته؟ پرسش بجایی است و اتفاقاً من هم قصد نداشتم که مطلبی را به این مصاحبه اختصاص دهم، اما اقامت ناخواسته ای که_در طول دو هفته ی گذشته_در شهر کرمانشاه برایم پیش آمد، من را مصمم کرد که یادداشتی در پیوند با آن بنویسم.

1. شاید خیلی خوش شانس باشید که در کوچه پس کوچه های سومین شهر کردنشین دنیا(پس از استانبول و آمد) جملاتی به گویش های جنوبی زبان کردی بشنوید، می دانند که کردند و _البته با این وجود_فارسی حرف می زنند، این جا همان شهریست که مرده یا زنده ی یک فرد عضو پژاک 40 میلیون تومان جایزه دارد، این جا همان کرمانشاهیست که بلواری به نام "چاه امام زمان" دارد،این جا همان شهر ممنوعه ایست که مهر "30 سال آپارتاید زبانی" را بر پیشانی اش زده اند؛ و آن گاه آقای حجاریان می گویند که فرآیندی به نام فارس کردن ایران را نمی شناسم، به راستی که جای شگفتیست، من واقعاً نمی دانم که جناب حجاریان چه تعبیری از عبارت "تبعیض زبانی" در ذهن دارند، اگر مواردی مانند فارس جا زدن اقوام لر(که بر طبق نظر تاریخ نویسان بزرگی مانند دیاکونوف روسی،شاخه ای از قوم کرد هستند)،فارسیزه کردن کلانشهر کرمانشاه و یا تلاش برای تغییر ترکیب جمعیتی شهر سنندج شوونیسم نیستند، پس به راستی شوونیسم چیست؟
آقای حجاریان در مصاحبه به مطلب حیرت انگیزی اشاره می کنند، ایشان می گویند که کردها در عراق مورد اصابت سیاست تعریب قرار گرفته اند ولی در ایران شاهد سیاست "فارس کردن قومیت ها" نبوده ایم. ایشان توجه نکرده اند که اتفاقاً خشونت شدیدی که در عراق بر ضد ملت کرد اعمال شده است، از این نظر که آن ها را در برابر سیاست های نژادی آشکار اعراب همواره آگاه و هوشیار کرده است، به نفعشان تمام شده است؛ ولی در ایران به دلیل سیاست های زبانی همواره مخفی حاکمان،قومیت ها(بخصوص کرد) همواره رودست خورده اند و کسی هم_به غیر از معدودی از نخبگان جامعه_ از این فعل و انفعالات آگاه نبوده است. ایشان سپس فارس ها را با اعراب مقایسه می کنند و نتیجه می گیرند که چون فرآیند فارسیزه کردن اجباری و همراه با خشونت در ایران انجام نشده است، پس ایران را نمی توان یک رژیم شوونیست لقب داد. ایشان در قسمت دیگری از مصاحبه می گویند که در حال حاضر چیز مشخص و جدایی به نام ملت فارس و یا کرد و یا ترک وجود ندارد_چیزی که من هم با آن موافق هستم،اما هم زمان با بیان این واقعیت، ایشان از وارد شدن به بحث آموزش زبان مادری ملت های در پرده، شدیداً اکراه دارند وتنها به ذکر این نکته ی مضحک می پردازند که تقریباً نصف کلمات یک جمله ی کردی معمولی را می فهمم، کدام کردی؟ آن کردیی که بر اثر آزاد نبودن آموزشش_ناخواسته_پر از کلمات فارسی شده است؟ و پرسش اساسی این جاست که اگر ایشان بحث تبعیض زبانی در ایران را نفی می کنند، پس چگونه فهمیدن کردی سورانی سلیمانیه نیاز به دوره ی آموزشی دارد ولی کردی سورانی سنندج نه؟
2. همه ی ما می دانیم که اکثریت استان های کرمانشاه و ایلام شیعه مذهبند، در حقیقت در کنار هویت کردی،آن ها دارای یک هویت قوی شیعی اند. این "هویت دوبخشی" هم می تواند عامل اتحاد(با کردهای سنی مذهب) باشد و هم بانی تفرقه و جدایی_همان گونه که تا به الان بدین گونه بوده است.سیستم سیاسی بر سر کار آمده پس از انقلاب سال 57 در جریان تلاش مداوم برای ناپدید کردن هویت کردی در این مناطق، به گونه ای بسیار شدید و غیر عادی هویت شیعی را برجسته کرده است، و در سوی مقابل قویاً تلاش کرده است که با همین حربه ی تضاد شیعه و سنی کردهای سنی را نسبت به کردهای شیعه بدبین کند؛ امری که یکی از نمودهای تاسف بار آن را می توان در تضاد بیهوده ی رایج بین ساکنان دو شهر مهم کردستان ایران(کرمانشاه و سنندج) مشاهده کرد.
بر طبق برآوردهای بسیاری از منابع آگاه، هم اکنون در شهر کرمانشاه یک اکثریت 60 تا 65 درصدی به فارسی کرمانشاهی و بقیه به کردی (لکی،کلهری،لری و ...) سخن می گویند. این وضعیت زبانی شهریست که در زمان محمدرضا شاه پهلوی، مرکز بخش کردی رادیو سراسری ایران بود، بعد از انقلاب چه اتفاقی افتاد؟ رادیو کردی به پایتخت منتقل شد، و در کرمانشاه هم آن قدر بر سر راه جراید و رسانه های کردی مانع تراشیدند که در نهایت شاهد تربیت نسل هایی بودیم که پدر و مادر_در کودکی_ با آن ها فارسی حرف زده بودند، و اکنون این نسل ها کردی بلدند ولی کردی حرف زدن را با کلاس بالایشان متناقض می بینند؛جمهوری اسلامی با نهایت هنرمندی کار خود را به پیش برده است. و در این همه سال "ما" همواره نشریات سورانی زبان را به آن جا فرستاده ایم، دریغ از یک خط کلهری،لکی و لری... کمتر کسی اندیشیده است که این نشریات سورانی، نمی توانند با بدنه ی نسل های سوخته ارتباط برقرار کنند. به نظر من تمام کار فرهنگی انجام شده در این 30 سال (در مورد کرمانشاه)، نتوانسته است به اندازه ی آن آهنگ معروف هنرمند متعهد،ناصر رزازی (خوم کرماشانی فارسی نیزانم...و زوانی کوردی قه زات وه گیانم) بر نسل های از دست رفته تاثیر داشته باشد؛ چه باید کرد؟ به نظر من برای کند کردن روند تغییر زبان کرمانشاه ابتدا باید از راه کارای رسانه وارد شد، نمی دانم که مسئولان کرد عراقی با وجودی که از این وضعیت آگاهند، چرا به جای تاسیس این همه شبکه ی بادینی و سورانی زبان، یک شبکه ی ماهواره ای مستقل(به گویش های جنوبی) ایجاد نمی کنند، در سوی دیگر از بین رسانه های کردهای ایرانی مستقر در خارج از ایران، تنها ارگان حزب دموکرات کردستان ایران(تلویزیون تیشک)_آن هم فقط در حد چند میزگرد کوتاه در هفته و نه پخش اخبار وبرنامه های هر روزه_ به گویش های جنوبی توجه کرده است. متاسفانه تلویزیون های حزب پرنفوذی(خصوصاً در شهر سنندج) مانند کومه له هرگز نتوانسته است_و یا نخواسته است_ که برای مناطق جنوبی برنامه پخش کند. در کنار این اهمال بزرگ از سوی رسانه های کردی ایرانی وعراقی، شاهد یک دید مسئولانه تر از طرف دو رسانه ی وابسته به حزب کارگران کردستان،تلویزیون نوروز(ارگان حزب حیات آزاد کردستان_پژاک) و رادیو میزوپوتامیا هستیم، نقش مورد دوم کمرنگ تر است اما ارگان رسانه ای پژاک و به عبارت بهتر خود این سازمان توانسته است نقش یک روزنه ی امید مهم را برای معضل کرمانشاه بازی کند. این حزب سیاسی-نظامی یکی از مناطق اصلی عملیاتی خود را مناطق جنوبی کردستان ایران تعریف کرده است، دقیقاً به همین دلیل است که جمهوری اسلامی در استان های کرمانشاه و ایلام(بخصوص شهر کرمانشاه) از پژاک بسیار وحشت دارد و همان گونه که در ابتدای نوشته گفتم، در شهر کرمانشاه برای مرده یا زنده ی هر گریلای این سازمان، 40 میلیون تومان جایزه تعیین کرده است.
علی رغم در جریان بودن فرآیند پنهان از بین بردن هویت کردی در مناطق شیعه نشین جنوبی کردستان ایران و هم چنین دور بودن ایلام از مناطق شمالی، این سیاست نتوانسته است در مورد این منطقه کارساز باشد، شاید بتوان نزدیکی فرهنگی و خویشاوندی فراوان اهالی استان ایلام به مناطق کردنشین جنوبی کشور عراق(مانند خانقین) را از دلایل اصلی این عدم موفقیت دانست؛ اما به نظر من این را هم باید اضافه کرد که جو شهر کوچکی مثل ایلام به کلی با جو کلانشهری مانند کرمانشاه فرق دارد. علی رغم این، به نظر من باز هم باعث تعجب است که چرا نتوانسته اند ایلام دور افتاده از سایر مناطق کردنشین را "لر"جا بزنند و در نتیجه آن را از مناطق کردنشین جدا نمایند؛ همین چند روز پیش بود که در یکی از وبلاگ های کردزبان (کوردستانی ئازاد) در قسمت نظرات یادداشتی که درباره ی تغییر ترکیب جمعیتی شهر سنندج نوشته شده بود، نظر خواننده ای از ایلام را دیدم که نسبت به نیات دولت مرکزی ایران برای انضمام پنهان استان ایلام به لیست مناطق لر_و در نتیجه فارس_ایران هشدار داده بود؛ متاسفانه در دیار توطئه های پنهان نژادی و زبانی زندگی می کنیم، و اتفاقاً به همین دلیل باید بسیار هشیار باشیم.
3. به خود می نگرم، در بیستون ایستاده ام، یادگار ساسانی،هخامنشی،اشکانی و ایران بعد از اسلام، نمی دانم که چرا امروز زمان این قدر تند می گذرد...هوا دارد تاریک می شود،دوستان منتظرند،نمی توانم بروم..."فقط 5 دقیقه، خواهش می کنم..."، از سنگ بلاش به طرف بازمانده های پرستشگاه اشکانی بالا می روم...به ناگاه پسر نوجوانی را روبه رویم می بینم..."در این تاریکی تنهایی بالا رفتن خطرناک است...راهنمایی تان می کنم"، "همراه داری؟"، "مادرم آن طرف تر است...الان می آید"، یک لحظه اشتباه می کنم و می پرسم: "کردی؟" برای چند لحظه جوابی نمی شنوم...با عصبانیت می پرسد: "له کووره هاتوویی؟"، هاج و واج نگاهش می کنم..."له سه قز"...کردی بلد است...پس چرا...؟ متوجه نگاه مشکوکم شده است..."کاک سوران والله کرماشان کوردستانه..."، نمی دانم چه بگویم...شاید سکوت بهنرین جواب باشد...مثل این که خیلی دیر است، نمی دانم چه بگویم... .
در میدان امام حسین ایستاده ام...دیگر کاری نمانده است...سوار ماشین می شویم و به طرف "له باو" حرکت می کنیم،سخت است، به شهر دوهفته ی گذشته ام می نگرم، ماشین خوب می رود، دوستم راننده ی خوبیست... از له باو می گذریم...فرودگاه و پادگان ارتش و ... و باز بیستون...به "کرکوک ایرانی" می اندیشم، خیلی دور نیست، کرکوک زبانی ما همین جاست...بغض گلویم را می فشارد...قلب ما را اشغال کرده اند...به یاد حرف های ایدئولوگ اصلاحات می افتم،خشم عجیبی سراسر وجودم را فرا می گیرد، آقای حجاریان! خوب نگاه کنید، کرکوک این جاست... .


برای مطالعه ی بیشتر: