چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷

زنان و مردان بلوچ،فراموش شدگان ایرانشهر

• همان طور که از عنوان یادداشت برمی آید،نوشتار زیر، در باره ی ملت بلوچ کشور ایران است، ولی در برخی قسمت ها از موضوع بحث دور شده ام.بعد از چند بار بازبینی حیفم آمد که آن چند قسمت را حذف کنم، و امیدوارم که اشتباه نکرده باشم.
1. در سرزمین ایران،از دیرباز اقوام آریایی_مانند بلوچ،فارس،کرد و..._در کنار یکدیگر زیسته اند،این دیارهمواره اقوام غیرآریایی "یورش برنده به این سرزمین" _مانند عرب،ترک و..._را در خود حل کرده و جای داده است.
اکنون در ایران ملت های مختلفی در کنار یکدیگر زندگی می کنند_که البته در میانشان هم آریایی وجود دارد و هم غیرآریایی،مساله ی مورد بحث این است که چرا در دوره ی معاصر(دوره ی پهلوی و جمهوری اسلامی)_به ناحق_ یک دید تحقیرآمیز نسبت به ملت بلوچ وجود داشته است.
بلوچستان جزئی از ایران زمین است،چرا برخی از افراد نه تنها این حقیقت را انکار می کنند،بلکه آن ها را "بیگانه" می خوانند؟
2. بخشی از چرایی این رفتار را می توان در مذهب بلوچ ها جستجو کرد. در استان سیستان و بلوچستان، سیستانی ها_با محوریت "زابل"_ شیعه دوازده امامی هستند و بلوچ ها_با محوریت زاهدان_ سنی حنفی هستند و این جدایی به ریشه ی بسیاری از محرومیت های بلوچ ها و همچنین یک کینه ی ناخوشایند میان این دو تبدیل شده است. 
البته ممکن است که این سوال پیش بیاید که مردمان دیگری هم در ایران سنی هستند ولی به اندازه ی بلوچ ها مورد تحقیر نژادی و مذهبی قرار نمی گیرند،در این جا مسئله ی دیگری رخ می نمایاند که من به هیچ وجه مایل نیستم آن را پررنگ جلوه دهم، زیرا از این هراس دارم که انگ "تجزیه طلب" بخورم.
اگر انگ تجزیه طلبی باید به فردی بخورد که می گوید "در یک سیستم حکومتی یک قوم_و یا زبان_خاص حق برخورد نزادپرستانه با اقوام_و یا زبان های دیگر_را ندارد"، من هیچ ابایی از این کار ندارم؛چرا ما باید به خاطر رعایت مصلحت ها(؟!) چشم بر واقعیت های کشورمان ببندیم؟ 
بدون این که بخواهیم خدمات دو شاه پهلوی را انکار کنیم، باید اذعان کنیم که در دوره ی پهلوی شاهد "اجرای سیاست تک ملتی فارس" در ایران بودیم و با کمال تاسف در دوره ی جمهوری اسلامی هم این سیاست با غلظت کمتر و گستردگی بیشتر در حال اجرا است. 
این است که می بینیم در این دو سیستم اصلاً هدف ناپدید ساختن زبان و هویت قومیت ها بوده است،می خواهند کاری را که با "گیلکی زبان ها" انجام دادند و "آن ها را بی زبان کردند" سر زبان های دیگر هم بیاورند.
اکنون سه زبان عمده ی مزاحم برای زبان حاکم وجود دارد و این سه عبارتند از: ترکی آذربایجانی،کردی و بلوچی؛ گرایش های زبانی در دو مورد کردی و ترکی آذربایجانی_به دلیل وجود "منطقه ی خودمختار کردستان عراق"،"ترکیه" و "آذربایجان" در همسایگی ایران دارای پایگاه و یا به عبارت بهتر پشتیبان است، ولی زبان بلوچی بدون پشتیبان است و شاهد هستیم که بلوچ ها چگونه کوبیده می شوند.
و نکته ی قابل توجه در این جاست که نظام جمهوری اسلامی نه تنها سیاست امحای زبانی سلسله ی پهلوی_در مورد بلوچ ها_ را به ارث برده است،بلکه عامل تاثیرگذار مذهب را هم به آن اضافه کرده است؛ و این است که فشار در این سی سال بسی بیشتر از قبل بوده است. 
3. راستی خبر دارید که چندی قبل، مدرسه ی دینی امام ابوحنیفه در یکی از روستاهای زابل با خاک یکسان شد؟ آیا فیلم گرفته شده از این رخداد را دیده اید؟ واکنش شما چیست؟  


یکشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۷

نگاهی به جدال انتخاباتی جان مک کین و باراک اوباما_دوم

        کمتر از یک ماه دیگر انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا انجام خواهد شد و برای ما که ساکن یکی از مناطق حساس جهان هستیم، این رخداد_به دلیل ابرقدرت بودن این کشور_بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
تا زمان انتخابات، تلاش خواهم کرد یک مجموعه یادداشت را به این رخداد اختصاص دهم. 
 در بخش پایانی این یادداشت، نگارنده ی این متون تمایل شخصی خود درباره ی موضوع مورد بحث را بیان کرده است،امیدوارم که این "ابراز تمایل شخصی" باعث آزردگی خوانندگان نکته سنج نشود.
1. باراک اوباما پیشتاز است، اما هنوز نمی توان نتیجه ی نهایی را پیش بینی کرد. 
همه ی لابی ها،همه ی دولت های ذی نفع،همه ی کوتوله قدرت های جهان و خلاصه ی کلام همه ی جهان منتظر روز 14 آبان اند و البته برای پیشبرد منافع خود در این "جدال بزرگ" هم به شدت تلاش می کنند.در چنین روزهایی است که همه درک می کنند که "در بطن ابرقدرت دارای لابی بودن" چه قدر اهمیت دارد.
2. نامزد های دو حزب تاکنون چند بار با هم مناظره داشته اند،تعجب بسیاری از دمکرات ها از این است که مک کین چگونه توانست گفتگو با اوباما را با نتیجه ی مساوی به نفع خود به پایان ببرد، و البته تعجبشان خیلی هم بی جا نیست.
در مناظره ی اول مک کین هیچ گاه رو به اوباما سخن نگفت و در تمام لحظه های گفت و گو، رویش یا به طرف مجری برنامه بود و یا به سوی مردم.این عمل هم می تواند یک تاکتیک کارساز به حساب بیاید و هم یک نقطه ی ضعف خطرناک. نامزد حزب جمهوری خواه خواست به زبان بی زبانی بگوید که این آقا(اوباما) نه در قد و قواره ی من است و نه هم اندازه ی پست ریاست جمهوری. این یک توهین به اوباما و یک اشتباه از طرف مک کین بود. 
در مناظره ی کاندیداهای معاونت ریاست جمهوری، سارا پیلین توانست به خوبی در برابر جوزف بایدن بایستد،اعتماد به نفس او، بسیاری از جمهوری خواهان را_به تازگی_به او امیدوار کرده است،او توانسته است که به خوبی نقش یک معاون رییس جمهور اثرگذار را برای مک کین ایفا کند. 
3. به نظر می رسد که در صورت پیروزی دموکرات ها_که احتمال آن در حال حاضر تا اندازه ای زیاد است_منطقه سریع تر به سمت طرح آمریکایی "خاورمیانه ی بزرگ" برود، این را باید از گفته های غیررسمی و تائید نشده ی سناتور جوزف بایدن(کاندیدای معاونت ریاست جمهوری حزب دموکرات) در یک محفل خصوصی مبنی بر مشخص بودن سفیر آینده ی آمریکا در اربیل(مرکز حکومت منطقه ای کردستان عراق) فهمید، حرکت منطقه به سمت "خاورمیانه ی بزرگ" می تواند سازنده ی جنگ های بسیار باشد؛ و با این وجود بسیار عجیب است که برخی از افراد، دموکرات ها را صلح طلب می خوانند.
هرگونه آرامش در منطقه ی ما_در حال حاضر_ به ضرر منافع درازمدت توده های مردم است، به نظر من برای دست یافتن به هر گونه آزادی باید یک بها پرداخته شود، و این بها می تواند بسیار سنگین_و البته دارای ارزش_ باشد. انتخاب شدن اوباما (به دلیل تمایلات اسراییلی همیشگی اکثریت دموکرات ها_و از جمله کاندیدای فعلی حزب) نه تنها ادامه ی فرآیند صلح فلسطین و اسراییل را به خطر می اندازد بلکه با حاکم کردن گفتمان تحریم به جای جنگ تمام داستان های ایران و جامعه ی جهانی را به ابتدا باز خواهد گرداند، بسیاری_و از جمله من_ می دانیم که آمریکا با چه هدفی به منطقه لشگرکشی کرده است، ولی آیا در صورتی که ما تنها و تنها از خروج آمریکا از منطقه(بخصوص عراق) حمایت کنیم، چیزی بهتر خواهد شد؟ دوباره ما می مانیم و رژیم های سرکوبگر منطقه و انفال های آینده، آمریکا آمده است و امکان دارد که در این آمدن خیلی ها بسوزنند، به بسیاری از خواهرانمان تجاوز شود،افراد بسیار دیگری کشته شوند و ...، و این کارها منفور و غیرانسانی هستند، ولی چاره ای نیست، رژیم جمهوری اسلامی جز با حمله ی خارجی سرنگون نمی شود و فکر می کنم که خیلی ها با این حرف موافقند؛ دیگر فرصتی نمانده است، مگر ما قرار است تا کی فرصت داشته باشیم تا عقب ماندگی های خود را جبران کنیم؟ آیا باید بیست سال دیگر باز هم شاهد ارائه ی یک "چشم انداز بیست ساله"ی توسط مسئولانمان باشیم؟ مطمئن باشید سه چهار سال دیگر، کشوری مانند افغانستان هم به ما ریشخند می زند، من به راستی برای کسانی که هنوز به اصلاح طلبان امیدوارند، متاسفم.
 ما به یک سرباز جمهوری خواه نیاز داریم.
4. به نظر شما چه کسی برنده ی انتخابات ریاست جمهوری آیالات متحده خواهد شد؟




شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷

شارنیوز

•   نگارنده، چندین بار_از راه های "ای میل" و "پیام گذاشتن در سایت"_ از گردانندگان تارنمای شارنیوز درخواست کرد که اطلاعاتی ازقبیل لیست کارکنان،تاریخ دقیق ایجاد و ... را _برای پربار شدن هر چه بیشتر این یادداشت_ در اختیارش بگذارند؛ و متاسفانه جوابی دریافت نشد. 
1. عده ای جوان دور هم جمع شده اند و درباره ی شهر سقز خبر رسانی می کنند.چنین تلاشی برای اولین بار در بین شهرهای اطراف صورت گرفته است، در حقیقت ما همیشه رسانه های شهری را کم پنداشته ایم و در نتیجه کم هم داشته ایم. آن بی اعتنایی هم که در ابتدای کار این تارنمای خبری نسبت به آن شاهد بودیم از چنین دیدی ناشی می شد.
پس از شارنیوز شاهد آغاز به کار تارنماهای خبری شهری دیگری هم چون "تیروژ" در شهر دیواندره بودیم، و این است که من آن را در "خبررسانی از یک شهر" در چند شهر اطراف، "آغاز کننده" می نامم. 
شارنیوز را می توان حاصل یک تلاش ممتد برای پاسخ به نیاز خبری شهر دانست، این تارنما توانست به نحو احسن به این نیاز پاسخ دهد.
2. در مورد هر بنگاه خبری که بخواهید بنویسید، سیاست زبانی که آن موسسه ی خبری به کار می برد، می تواند یک موضوع جالب توجه به حساب بیاید. شارنیوز به زبان فارسی از یک شهر کردنشین خبررسانی می کند؛ و این می تواند کار بدی به حساب بیاید، البته به نظر من رسانه های مناطق غیرفارس ایران چاره ای غیر از "در آغاز فارسی نوشتن" ندارند، ولی نباید این نوشتن به زبان غیرمادری حالت همیشگی پیدا کند، یکی از وظایف اصلی این گونه رسانه ها این است که به محض محبوب شدن، توجه بیشتری به زبان اصلی آن منطقه نشان بدهند. قرار نیست که کسی از آسمان بیاید و نگذارد زبانتان نابود شود، وظیفه رسانه های شهری در این بخش بسیار سنگین،حساس و تعیین کننده است.  
"کاکیکشانی شعر"،"کاریکاتور" و "ناساندن" را می توان از بخش های خوب این تارنما نامید،در قسمت "اندیشه" بیشتر از آن که سعی شود با دیدی عمیق به مسائل معمولی شهر پرداخته شود، با شیوه ای کلیشه ای و ضعیف، به مسائل بزرگ و اکثراً بی فایده پرداخه شده است. نویسندگان این قسمت _در بیشتر موارد_می خواهند حرف های بزرگ بزنند و با کلمات بازی کنند، به نظر من بخش اندیشه ی این سایت، حرف چندانی برای گفتن ندارد. 
بی انصافی است که درباره ی شارنیوز بنویسیم و به عملکرد خوب آن در مناسبت های ویژه اشاره نکنیم، کاری که شارنیوز در مورد جشنواره ی سراسری تئاتر کردی سقز(اختصاص بخشی جداگانه از سایت به آن) انجام داد، بسیار بجا بود؛ والبته این بیش از آن که گویای پرکاری شارنیوز باشد، کم کاری مسئولان برگزاری جشنواره را می رساند.  
میزان زیاد آگهی ها در قضاوتمان از عملکرد کلی سایت تاثیر کمی دارد، "شارنیوز" یک رسانه ی بدون پشتیبان است.این آگهی های زیاد نمای صفحه ی اول را تقریباً به هم ریخته است،ولی این به هم ریختگی بیش از آن که نشانگر بی توجهی نویسندگان باشد، از یک تعهد قابل احترام به ادامه دادن حکایت می کند.
در زمینه ی خبررسانی قوی عمل می کند و این بسیار جای خوشبختیست، تقریباً همه ی خبرها پوشش داده می شود. 
در طراحی آرم صفحه ی اول سایت به "مسجد دومناره" و "آثار تاریخی یافت شده در تپه ی تاریخی زیویه" بیش از چیزهای دیگر توجه شده است. طراحان این آرم می توانستند تنها تپه ی زیویه را محور قرار دهند، این شهر، تاریخی 3000 ساله دارد و تپه ی زیویه گواه این است، به نظر من_با ذکر این نکته که همه ی مکان های تاریخی دیگر شهر(از جمله مسجد دومناره) قابل احترام هستند_ با وجود مکانی با قدمت زیویه، استفاده از طرح های دیگر برای طراحی آرم سایت نمی تواند چندان جالب باشد.  
3. شارنیوز بیش از آن که یک رسانه باشد، یک تریبون است. تریبونی برای هر آن کس که کاری _در شهر_انجام دهد،از "قبولی های زیاد موسسه ی فلان در آزمون فلان" گرفته تا "آمار کمک های صورت گرفته از سوی یک موسسه ی خاص به مردم بی بضاعت"، شاید این نکته بیش از آن که یک نقطه ی ضعف باشد_از دیدگاه بسیاری از افراد_ یک نقطه ی قوت به حساب بیاید. به عنوان مثال یکی از بخش های این سایت (وبلاگستان سقز) خیلی خوب توانست به معرفی چند وبلاگ نویس گم نام_از جمله خود من_ بپردازد و البته این کاری مثبت است که از روحیه ی سازنده ی گردانندگان سایت حکایت می کند، ولی با این وجود بسیار لازم است که این "تریبون بودن" به همه ی بخش های سایت رسوخ نکند. 
متاسفانه شارنیوز فاقد یک دید مشخص است، نوشته های یک عده وبلاگ نویس درباره ی یک شهر است، و بانیان این رسانه هیچ گاه نخواسته اند قبول کنند که "یک خبر" و "تفسیر یک رسانه از یک خبر" و "دید یک وبلاگ نویس درباره ی یک خبر"، با هم فرق دارند، به کرات دیده شده است که در درون متن یک خبر شاهد قضاوت نویسنده در مورد آن بوده ایم، من به راستی نمی دانم که چرا تفکر حاکم بر سایت از دو سال پیش تغییر نکرده است، آن ها هنوز حس نکرده اند که در چه جای مهم و پرنفوذی ایستاده اند؛ شاید به این علت باشد که مسئولان این سایت_به دلیل کمبود بنگاه خبر رسانی در شهر_ هنوز از عمق وظیفه ای که ناخواسته بر دوششان گذاشته شده است،آگاه نیستند. هنوز یک نقل کننده اند و نتوانسته اند جهت داشته باشند. برخلاف مفهومی که از اسم رسمی تارنما(سایت مستقل خبری سقز) به ذهن خطور می کند، "شارنیوز" هیچ گاه نتوانسته است در قامت یک رسانه ی مستقل_و حتی یک رسانه_ ظاهر شود.


یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۷

آیا فدرالیسم؟

• نکته ی اول این است که در مورد استان آذربایجان غربی تمایل نگارنده بر این بوده است که از نام استان اورمیه استفاده کند. این کار به این دلیل بوده است که با "آذربایجان" خواندن این استان جمعیت کرد آن را نادیده گرفته ایم و این نمی تواند کار عاقلانه ای باشد.
• نکته ی دوم باز هم در مورد استان آذربایجان غربی است، در قسمت جنوبی این استان چندین شهر کاملاً کردنشین (که با لهجه ی سورانی سخن می گویند) و چند شهر ترک و کرد نشین (نقده،شاهین دژ و تکاب) وجود دارند که به همین دلیل این نیاز همواره احساس شده است که این چند شهر به قالب یک استان جدید در بیایند. در نوشتار حاضر شهرستان های مهاباد،بوکان،تکاب،شاهین دژ،سردشت،پیرانشهر،نقده و اشنویه در قالب استان مکریان ذکر شده اند.
1. از دیرباز تاکنون_بخصوص بعد از انقلاب مشروطه_ اندیشمندان بسیاری "جمهوری فدرال ایران" (و یا به تعبیرروشنفکرها "ایالات متحده ایران") را راه حلی جامع برای حل مشکلات عدیده ی این "موزاییک هفتاد و دو ملت" دانسته اند، و تا به الان حاکمان مرکزگرا به بهانه ی ترس از تجزیه ی ایران، نگذاشته اند که طرفداران این نظریه حرف خود را به کرسی بنشانند.
مسئله چیست؟ آیا ایران باید فدرال باشد؟ آیا ما می توانیم در نقش چند ایالت متحد همدیگر را تحمل کنیم و دیگر شاهد فخرفروشی نژادپرستانه ی یک ملت بر ملت های دیگر نباشیم؟ اگر نتوانیم همدیگر را تحمل کنیم_به مانند دو دوره ی پهلوی و جمهوری اسلامی_ دیگر فکر نمی کنم که جای امیدی باقی بماند، در آن صورت قطعاً به سمت تجزیه خواهیم رفت؛ امکان دارد که دوباره شاهد جنگ های بسیار بین این ملت ها باشیم ولی مطمئن باشید که این جنگ ها هیچ گاه پایان نخواهد یافت و ایران از "حمام خون" بیرون نخواهد آمد. تنها راه این است که به خودمان بقبولانیم که "اقلیت" نباید زیردست "اکثریت" باشد، باید دارای حقی برابر با "اکثریت" در زندگی باشد، و این یعنی روح دموکراسی.
 و نکته ی عجیب در این جاست که بسیاری هستند که مدام دم از دموکراسی می زنند و اصلاً به الزامات دموکراسی اعتقاد ندارند.  
2. زبان یک ملت، هویت آن ملت است، قضیه ی زبان ها را باید بسیار جدی گرفت، باید این واقعیت را پذیرفت که آموزش یک زبان خاص در یک منطقه از کشور، زبان رسمی را تضعیف نمی کند؛ و اصلاً آیا زبانی که با این چنین کار ساده ای تضعیف شود را نمی توان یک زبان ضعیف نامید؟ 
تنها راهی که می توان برای پیشگیری از امحای زبان ملت های غیرفارس ایران پیشنهاد کرد، رسمی شدن زبان ملت های غیرفارس در کنار زبان فارسی در استان های موردنظر است.به عنوان مثال در ایالت های زیر می توان از این سیاست "چند زبان رسمی" استفاده کرد:
• سیتان و بلوچستان: بلوچی،فارسی
• هرمزگان،بوشهر و خوزستان: عربی،فارسی
• ایلام و کرمانشاه: کردی گورانی،فارسی
• خراسان شمالی: کردی بادینی،ترکمنی،فارسی 
• گلستان: ترکمنی،فارسی
• زنجان،اردبیل و آذربایجان شرقی: ترکی آذربایجانی،فارسی
• مکریان و کردستان: کردی سورانی،فارسی 
• اورمیه : ترکی آذربایجانی،کردی بادینی،ارمنی،فارسی
3. ما در یک وضعیت حساس و خطرناک زندگی می کنیم،گرانی بیداد می کند، تورم سر به فلک کشیده است، کسری بودجه ی دولت دارد شدیدتر می شود،سیاست های زبانی و ملی تندتر و تندتر می شود و هزاران مسئله ی دیگر. سیستم حاکمه به شدت کوشیده است که مردم به نان شبشان محتاج باشند و در نتیجه به چیز دیگری فکر نکنند، و در این شرایط طرح این پرسش از سوی بسیاری از مردم دور از ذهن نیست که: "وقتی به نان شبم محتاجم دیگر به چنین بحث هایی چه نیازی دارم؟".
تلاشی که از ابتدای روی کار آمدن سلسله ی پهلوی برای تک ملتی شدن ایران انجام شده، به شکست انجامیده است. قیام خرداد 85 شهرهای ترک نشین، قیام مرداد 84 شهرهای کردنشین (بخصوص سقز) و ...به خوبی این مدعا را ثابت می کند. و شکست این سیاست می تواند برای تحولات آینده ی ایران بهترین دلیل باشد. متاسفانه یا خوشبختانه ما دو گزینه برای آینده ی ایران در پیش داریم: "تجزیه" و یا "فدرالیسم".