دوشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۷

وبلاگستان سقز

  • نگارنده در یادداشت امروز می خواهد عملکرد یکی از تشکل های مجازی فعال در منطقه ی مکریان کردستان ایران (وبلاگستان سقز_وابسته به تارنمای خبری شارنیوز) را بررسی کند؛ وبلاگستان از یک ماه پیش ساختار متفاوت و کارآمدی را تجربه کرده است.

 

۱. سایت شارنیوز در شهر سقز محبوبیت خاصی دارد؛ و گردانندگان این تارنمای خبری از حدود یک سال پیش_با راه اندازی بخش مستقلی در آن به نام وبلاگستان سقز_ این محبوبیت را دوچندان کرده اند. یک محیط مجازی برای بحث های گوناگون...اتاق کوچکی برای تمرین دموکراسی، گوش دادن و سخن گفتن درباره ی مسائل شهری و غیرشهری، سیاسی و فرهنگی و البته گاه چیزهای بسیار پیش افتاده، به نظر من صرف بودن این "اتاق گفتمان" در شهر کوچکی مانند سقز رخداد مبارکیست.  

تا قبل از عوض شدن کلی ساختار وبلاگستان_که یک ماه پیش اتفاق افتاد_ واقعاً کسی نمی توانست وبلاگستان را یک انجمن و یا تشکل مجازی بنامد، به نظر می رسد که در آن زمان بیشتر به یک مجموعه وبلاگ شباهت داشت_که در آن وبلاگ ها به صورت سلیقه ای چیده می شدند. پس از آن "تغییر بزرگ" ما در انجمن وبلاگی شهرمان شاهد شکسته شدن بسیاری از ارزش های پوشالی( از جمله همین قضیه که مسئول وبلاگستان کدام وبلاگ را بالاتر از کدام وبلاگ قرار داده است و نتیجه گیری های به دنبال آن و ...) و شکوفایی یک حس رقابت نو و مفید در بین وبلاگ نویس های عضو بودیم. وبلاگ هایی که قبلاً چند هفته یک بار هم به روز نمی شدند، بیدار شدند،آن هایی که همیشه در بالاهای لیست جا خوش می کردند متوجه شدند که فرقی با وبلاگ های دیگر ندارند و در نهایت پائینی های همیشگی لیست(از جمله وبلاگ های همواره مورد تبعیض قرار گرفته ی  کرد زبان) اکنون می توانند که با یک به روز کردن ساده ی وبلاگ_حتی برای چند ساعت_ به صدر لیست بروند. وبلاگستان سقز یک تولد دوباره و تمام عیار را پشت سر گذاشته است.

متاسفانه جو حاکم بر وبلاگستان سقز یک فضای مبتنی بر گفتگو نیست، تعداد بسیار معدودی از اعضا در همه ی وبلاگ ها کامنت می گذارند،بعضی از اعضا_که خودشان بسیار خوب می دانند که هستند_هم که شکر خدا انگار از طرف حضرت الهی مامور هدایت خلق شده اند و... و اصلاً پیامبران را با کامنت گذاشتن چه کار؟!  در اکثر موارد نظرات داده شده در بسیاری از وبلاگ ها جنبه ی خوش و بش کردن،خسته نباشید و یا چاق سلامتی کردن دارد. فرد x_ در بسیاری از موارد_ در وبلاگ فرد y کامنت می گذارد چون او را می شناسد...امکان دارد که فرد z هم درباره ی همان موضوع نوشته شده در وبلاگ فرد y یادداشتی نوشته باشد، ولی با وجود این که سومی هم عضو وبلاگستان است یادداشت او توسط شخص اولی "دیده نمی شود" زیرا x ،  z را نمی شناسد. در یک انجمن وبلاگی روابط نباید_به صورت کلی_ بر پایه ی "شناخت از وبلاگ نویس ها" بنا شود، بلکه بایستی هر کسی از طریق مطالعه ی مطالب وبلاگ های دیگر عضو، به "شناختی جامع از وبلاگ های عضو" دست یابد. ما وبلاگ نویس شده ایم زیرا حرفی برای گفتن داریم و اتفاقاً در این فرآیند اگر زیاد نخوانیم و گوش ندهیم، نخواهیم توانست حرف های آینده مان را خوب بیان کنیم. نفس پدیده ی وبلاگ یعنی گفتگو؛ اگر خوب می نویسید ولی در تعداد کمی از وبلاگ ها نظر می دهید در وبلاگ نویس بودن خودتان اندکی شک کنید؛ اگر هم عضویتان در انجمن مجازی مطلبی می نویسد و شما از آن خبر ندارید، به کلی در عضویتتان در انجمن شک کنید.

 به تازگی آقای عرفان شریفی (سردبیر شارنیوز و مدیر وبلاگ پرسه در شهر) رسم تازه ای را بنیان گذاشته اند به نام "بازی وبلاگی"، شیوه ی کار بر این است که فرد آغازکننده ی بحث پس از آن که خود_در مورد موضوع مورد نظر_یادداشتی می نویسد،چند وبلاگ دیگر عضو تشکل را به نوشتن مطلب در مورد آن موضوع دعوت می کند، این جریان به صورت زنجیره ای ادامه می یابد الی ماشاالله... حتی شنیدن چنین ایده هایی نیز فرد را متاسف می کند. لازم به گفتن نیست که به قول آقای فرهاد امین پور(مدیر وبلاگ راه رفتن روی یخ) "مطلب باید خود را به عنوان یک مطلب_به نویسنده_تحمیل کند" و سپس نوشته شود؛ و اگر "دعوتی" مطلب بنویسیم یعنی از آن 50 درصد اساسی ابتدای کار سرسری گذشته ایم، ومسلماً چنین یادداشتی نمی تواند هیچ وقت رنگ یک یادداشت واقعی را به خود بگیرد. به عنوان مثال در همین قضیه ی "بازی وبلاگی حقوق بشر" یادداشت های نوشته شده توسط بسیاری از وبلاگ ها فقط تکرار مکررات بود_و یا اجباراً تمجید و تعریف از مثلاً حقوق بشر؛ کمتر وبلاگی در این ماجرا حرفی برای گفتن داشت. یادم می آید که یکی دو ماه پیش بود که بحثی در مورد "فرآیند سهم خواهی کردهای ایرانی از قدرت درون ساختار سیستم حاکمه" بین چند وبلاگ وبلاگستان_به صورتی کاملاً خودجوش_در گرفت، در آن ماجرا _علی رغم این که یک رقابت منفی برآن بحث سایه انداخته بود_کسی کسی را دعوت نکرد زیرا مطمئن نبود که آیا او درباره ی آن موضوع حرفی برای گفتن دارد و یا نه، چنین بحث هایی در وبلاگستان می تواند به خوبی هم جانشین بازی های وبلاگی شود و هم از نتایج ناگوار آن جلوگیری کند.

2. در بخش پیش رو، وبلاگ های عضو وبلاگستان را مورد نقد قرار داده ام، در حین بازبینی نهایی یادداشت (چند ساعت قبل از انتشار) برخی نقدها را بسیار تند دیدم، چند بار سعی کردم که از تندی لحن آن ها بکاهم...ولی متاسفانه یا خوشبختانه من هیچ وقت نه سانسورکننده ی خوبی بوده ام و نه دروغگوی ماهری! با تمام وجودم آرزو می کنم که به هیچ یک از وبلاگ نویسان عزیز عضو این تشکل برنخورد. در پایان ذکر این نکته را لازم می دانم که به این دلیل که نگارنده خود نیز عضو این انجمن مجازی است، در مورد وبلاگ "زبانی برای سخن گفتن" سخنی گفته نشده است.

ترتیب آمدن وبلاگ ها تصادفی است و در آن هیچ اولویت خاصی را دخالت نداده ام.

مدت زیادی از حضور این وب نوشت در وبلاگستان نمی گذرد، برخی از یادداشت ها_مانند "شفا یا مرگ، یکی برای من" به خاطرات نویسنده اختصاص داده شده اند. "هیوا فولادی" در اکثر نوشته ها کوشیده است سمت و سویی آمیخته به طنز برای یادداشت تعریف کند، این "طنز به زور قالب شده" حتی در یادداشت هایی با موضوع های تحلیلی_مانند "خبرها و نظرها به سبک ما"_نیز توی ذوق می زند. البته لازم به یادآوری است که نویسنده در نوشته هایی همچون "برای مردان مسلح" بسیار مسلط ظاهر شده است.

دختری کنکوری است با دیپلم ریاضی، وبلاگ هم فعلاً به تعطیلات رفته تا بعد از کنکور... توانسته است محیط آرامش بخشی را در وبلاگ برای خواننده پدید بیاورد،شعرهای کردی و فارسی، خاطرات گاه بسیار متفاوت از لحظات گذرا و حتی مطالب تحلیلی انگشت شمار ولی جالب(مانند "قدرت" و یا "گاهی با شنیدن حقوق بشر..."). "ساراخاتون-په پووله ی قژ ئاگرین" از اولین وبلاگ نویسان دختر سقز است و توانسته است دخترهای زیادی را هم به این کار تشویق کند.

سارای عزیزعمیقاً امیدوارم که نتیجه ی دلخواهت را در کنکور سراسری به دست بیاوری.

"نوشین رحیم زاده"،دانشجویی در تهران.

رسالت وبلاگ "یادداشت های روزانه ی من" تعریف شده است، و به راستی از معدود وبلاگ نویسان حاضر در انجمن است که از مرزهای محدوده ی تعریف شده ی وبلاگ بیرون نرفته است. اشعار فارسی به وفور در لابلای یادداشت ها به چشم می خورد، والبته این روحیه ی نکته بین نویسنده را می رساند. یادداشت هایی همچون "عشقه" قوی،موثر و کوتاه نوشته شده است.

"یوسف" ده سال از شهر مادری اش دور بوده است، و مدتی است که برگشته است، و به حق به قول خودش "با دید مقایسه ای به مسائل شهر می نگرد"...در یادداشت هایی همچون "فلکه دخانیات(آزمایش و خطا)" این دید مقایسه ای به او کمک کرده است تا مطلب را واقع بینانه تر بررسی کند. بی انصافی است که از وبلاگش بگوییم و از یادداشت ساده،کوچک و پرمحتوایش در مورد حقوق بشر حرف نزنیم، در بین انبوه یادداشتهای عالمانه ی بازی وبلاگی حقوق بشری که دوستان شارنیوز راه انداخته بودند، یادداشت"50 سنت" خیلی خوب توانست حق مطلب را در مورد موضوع ادا کند.

نه از اسم وبلاگ و نه از توضیحات آن چیز زیادی دستگیرم نشد، در بررسی مسائل روز کشور توانسه است دیدی تقریباً یکتا داشته باشد، نویسنده در یادداشت هایی مانند "شیخ ما یا شیخ اونا" مسلط ظاهر شده است. در وبلاگ بیشتر به مسائل کشوری پرداخته می شود تا شهری و یا منطقه ای. به نظر می رسد که "آزاد شریفی" توانسته است محیطی آرام و ساده برای بررسی به دور از هیاهوی موضوع های مختلف را پدید بیاورد. 

یکی دیگر از معدود وبلاگ های کردی انجمن. "حسن امینی"_اضافه بر کردی نوشتن_ توانسته است که با توجه به گویش های جنوبی_در برخی نوشته های خود_نقطه ی قوتی به یادماندنی را برای وبلاگ خود رقم بزند. اکثر نوشته ها به شعر اختصاص داده شده است_که به خوبی گویای طبع لطیف نویسنده است.

وبلاگ های کردی بسیاری را مطالعه کرده ام، ولی به جرات می توانم بگویم که هنوز نامی پرمایه تر از نام این وبلاگ به گوشم نخورده است؛ انتخاب چنین نامی توسط نویسنده شایسته ی تقدیر است.      

شارنیوز یک تارنمای اثرگذار است،دقیقاً به همین دلیل است که انتظارات از وبلاگ های کارکنان آن تا اندازه ای بیشتر از وب نوشت های دیگر حاضر در وبلاگستان است. وبلاگ "پرسه در شهر" جزو اولین وبلاگ های وبلاگستان است،نرخ به روز شدن قابل قبولی دارد و البته همزمان با این سرعت نسبی در انتشار توانسته است که به صورتی تقریباً همزمان به بسیاری از مسائل شهر واکنش نشان دهد. در بسیاری از پست ها فقدان یک نگاه نافذ کاملاً به چشم می خورد، عرفان شریفی (سردبیر شارنیوز) در اغلب موارد با دیدی احساسی و یک جانبه مسائل مختلف(خصوصاً سیاسی) را بررسی می کند.به نظر می رسد که "پرسه در شهر" کمتر توانسته است در شهر پرسه بزند.

بسیار زود به زود به روز می شود،مطالب دامنه ی گسترده ای از موضوعات را پوشش می دهند_که سطح علمی قابل توجه نویسنده را نشان می دهد، متعلق به کسی است که در یک دوره ی خاص زمانی به عنوان نماینده ی مردم شهرستان های سقز و بانه انتخاب شده است_و البته هیچ وقت بر صندلی های سبز ننشسته است، "خالد توکلی" توانسته است در وبلاگ خود بسیاری از مشکلات موجود در شهر، منطقه و کشور را با شیوه ای تحسین برانگیز بررسی کند، عنوان "دکتر"_که در زمان انتخابات فاقد آن بود_ به نحو فریب انگیز و البته گسترده ای توسط او و دوستان او به کار برده می شود...و این نشان می دهد که او قواعد بازی را خوب بلد است، وبلاگ او را می توان یک تریبون تبلیغاتی کوچک ولی موثر برای فردی که هنوز خود را نماینده می داند_و شاید هنوز باشد_ به حساب آورد.

"هه ژان بابامیری" یک شاعر است، لیسانس مدیریت بازرگانی و کارمند اداره ی دارایی سقز، همه ی یادداشت ها به کردی نوشته شده اند واین باعث خوشحالیست. قریب به اتفاق یادداشت ها درباره ی شعرند. نویسنده در برخی یادداشت ها شعر شاعران فارسی زبان(مانند منوچهر آتشی) را به کردی ترجمه می کند که به نوبه ی خود قابل تقدیر است.  

یک دانشجوست که در ایالات متحده زندگی می کند، توانسته است در برخی از یادداشت ها حال و هوای آن سوی آب را به خوبی به این طرفی ها منتقل کند، و این می تواند برای مایی که مدام "خواب گرین کارت" می بینیم جالب توجه باشد. برخی یادداشت ها را به موضوعات علمی اختصاص می دهد_که البته چندان برای افراد غیر متخصص قابل استفاده نیست. ناگفته نماند که سرعت به روز شدن وبلاگ قابل تحسین است.

"شورش شافعی" توانسته است در وب نوشت خود جوی را پدید بیاورد که به عنوان مثال یک جوان_به محض ورود به وبلاگ، حال و هوای مهاجرت را در خود احساس کند...او باید خوشحال باشد که توانسته است نقش یک مشوق تاثیرگذار را برای هر جوان جویای تحصیل در خارج از کشور ایفا کند.

از اسم وبلاگ مشخص است که مسائل شهری برای نویسنده از اولویت برخوردارند، نویسنده به خوبی توانسته است در عین بررسی خیلی از مسائلی که در شهر اتفاق می افتد_و البته غالباً از دید بقیه پنهان می ماند (مانند یادداشتش در مورد معاون فرماندار)، به موضوع های جالب توجه_و اغلب متفاوتی_هم (مانند یادداشتش در مورد استعفای ناکام افشین قطبی) بپردازد.

"چیا شریفی" به جز در آخرین پست توانسته است که سرعت به روزشدن قابل توجهی را برای وب نوشت خود رقم بزند. 

"زانیار بلوری"، دانشجوی عکاسی دانشگاه هنر تهران.

این وبلاگ در زمینه های بسیاری تک است، تنها اسم لاتین و یا تنها وبلاگ درباره ی عکاسی انجمن. متاسفانه_با وجودی که وبلاگ از نظر کیفی در سطح نسبتاً بالایی قرار دارد، اکثر یادداشت ها تخصصی نوشته شده اند و به عنوان مثال برای افرادی مانند من_که آشنایی چندانی با علم عکاسی ندارند_ مطالب با بار آموزشی چندانی یافت نمی شود. همایش های عکاسی برگزارشده در پایتخت به خوبی پوشش داده می شود. ولی به نظر می رسد که نویسنده می تواند در کنار این نقطه ی قوت سهمی از یادداشت های خود را هم به ظرفیت های عکاسی مناطق دور از مرکز اختصاص دهد. 

متعلق به "فردین مصطفایی" است، جزو اولین های وبلاگستان است و البته بسیار دیر به دیر به روز می شود. رسالتی که وبلاگ برای خود تعریف کرده است، "بررسی مناسبات،حقوق و مطالبات شهروندی در سقز" است. ولی متاسفانه نویسنده نتوانسته است به صورتی به روز مسائل مختلف مطرح در شهر_در زمینه های ذکرشده_ را بررسی کند. دید حاکم بر یادداشت ها از یک تلاش قابل ستایش برای "منطقی قضاوت کردن" در مورد مسائل مختلف حکایت می کند، امری که_به عنوان مثال_ در یادداشت مربوط به بررسی "شایعه ی تبدیل شهرستان سقز به منطقه ی آزاد تجاری" به خوبی پیداست.

تحلیل ها اغلب اوقات بیش از حد تخصصی اند، متاسفانه این گونه احساس می شود که نویسنده عمداً سعی در متفاوت نوشتن_با اعضای هم رده اش در وبلاگستان_ و یا حتی "مرشد وار نوشتن" دارد، و این باعث تاسف است. در عین تخصصی بودن، یادداشت ها توانسته است که به خوبی مطلب مورد بحث را تشریح کند_و به قول معروف حق مطلب را ادا کند.

"فرهاد امین پور" یک تحلیل گر ماهر است، دقت و نکته سنجی او_خصوصاً درباره ی موضوع های مرتبط با کردستان ایران_  را می توان در لحن یادداشت هایی مانند "سهم خواهی یا رفع تبعیض" به خوبی مشاهده کرد.

از قسمت معرفی وبلاگ برمی آید که "مختار کریمی" جوانی پرانرژی است و اتفاقاً به خوبی توانسته است این انرژی را با متنوع بودن موضوعات، پوشش دادن همایش های روانشناسی برگزار شده در شهر و حتی گهگاهی یادداشتی به زبان کردی نوشتن، به وبلاگ منتقل کند.

نویسنده نتوانسته است که مطالب وبلاگ را به صورتی منظم منتشر کند، سطح کیفی مطالب قابل توجه است ولی به نظر می رسد که یادداشت های آموزشی نتوانسته است به صورتی "ساده" پیام خود را به مخاطب برساند.

من در دوره ای از زندگیم شاگرد "عبدالله لطیف پور" بوده ام.دبیر ادبیات فارسی است، وبلاگش جزو معدود وبلاگ هایی است که می توان کل فعالیت وبلاگستان سقز را به دو دوره ی پیش و پس از ورود آن به صحنه تقسیم کرد، لطیف پور توانست گفتمان دینی را_هر چند به گونه ای کم دامنه_ به بدنه ی وبلاگستان اضافه کند،اگر دقت کرده باشید همین الان هم کسی غیر از او را نمی بینید که در رسالت وبلاگ خود، بررسی مطالب دینی را هم گنجانده باشد_که این به خوبی گویای فضای دین زده ی حاکم بر وبلاگستان است. سطح مطالب نسبتاً بالا است و همان گونه که گفتم نویسنده سعی دارد در هیچ یادداشتی افزودن رنگی دینی را فراموش نکند،البته در پاسخ به اشکالات خوانندگان اندکی ناتوان نشان داده است.

بیشتر یک دفترچه ی یادداشت است تا مکانی برای تحلیل های جدی. از اسم وبلاگ می توان تمایل بسیار نویسنده به تک بودن را تشخیص داد. با ورود به وبلاگ حس آرامشی به یادماندنی خواننده را فرا می گیرد، گویی کسی از دور به تو انرژی تزریق می کند. دید "ری را" به مسائل مختلف_به تبع دختر بودن نویسنده_یک دید نازک اندیشانه و جالب توجه است، به نظر می رسد که نویسنده با این دید منحصر به فرد می تواند بسیاری از مسائل کوچک و بزرگ روی داده در شهر و یا منطقه را به خوبی تفسیر کند. حضور چنین وبلاگ هایی می تواند یک مشوق موثر برای ورود هر چه بیشتر دختران_و زنان_ وبلاگ نویس به صحنه ی انجمن باشد، و به نظر من برای رسیدن به جامعه ای برابر چنین چیزی بسیار لازم است؛ الزامی است که خواهران ما بنویسند زیرا که آن ها مادران فرزندان ما هستند.  

عکس های زیادی از شهر سقز را می توانید در این وبلاگ پیدا کنید، البته گهگاه تحلیل های جالبی نیز در آن منتشر می شود، در آخرین پست از تقابل سنت و مدرنیته_که نویسنده انعکاس آن را در مورد خاص "مجتمع تجاری ئالان و دیلان" بررسی کرده است_ سخن گفته شده است. یادم می آید که چند ماه پیش هم موضوع از دست رفتن نماهای شهری با ساختن ساختمان های بلندمرتبه را در یک عکس با رسایی هر چه تمام تر نشان داده بود.

درباره ی رسالت وبلاگ هرچه بیشتر متن را مطالعه کردم،بیشتر گیج شدم...وبلاگ "مهدی رضایی" تازه به جمع وبلاگستان اضافه شده است و مانند هر تازه وارد دیگر باید منتظر مطالب دیگر آن بود. به نظرم حیف است که به موضع گیری مناسب و بجای نویسنده در ماجرای غزه_که در یادداشت "آوارگان روستاهای قندیل و قربانیان غزه" منعکس شد_ اشاره نشود، او با رسایی هر چه تمام تر به ما می گوید که همان دردی که فلسطینیان از آن رنج می کشند( یعنی همان رسانه های ضعیفی که نمی توانند به خوبی عمق فجایع را منعکس کنند)، ما در روستاهای قندیل در حال تجربه ی چیزی ده ها برابر شدید تر از آن هستیم؛ همان درد بی رسانه ای...آن ها حداقل همان رسانه های ضعیف را هم دارند ،ولی آوارگان قندیل رسانه ای ندارند. نویسنده چه قدر زیبا و ساده به این واقعیت اشاره کرده است.

در زمینه ی "بررسی مطالب با نگاه طنزآلود" توانسته است به یکی از بهترین وبلاگ های منطقه تبدیل شود، "مازیار اردلان" با چیره دستی کم نظیری مسائل مختلف شهری،کشوری و یا فرهنگی را به چالش می کشد، او را می توان یکی از تواناترین وبلاگ نویس های انجمن نامید. حیفم می آید که راجع یه سوتی در سیتی بنویسم و از خنده های کشدارم_هنگامی که مشغول مطالعه ی یادداشتی که در مورد "پذیرش دانشجوی بدون کنکور توسط دانشگاه آزاد سقز"نوشته شده بود، بودم_ یادی نکنم.

متعلق به "سلام عبدالله زاده" است. به مسائل شهری_ اکثراً در قالب خاطرات شخصی_در حدی متوسط واکنش نشان می دهد،می توان نوع واکنش این وبلاگ را تا اندازه ای متفاوت از جاهای دیگر نامید(چیزی که در ماجرای عجیب فیلم گرفتن از سه چرخه ی نگون بخت واژگون شده به خوبی پیداست)، وب نوشت پر است از فایل های متعدد برای بارگذاری که به خوبی ذائقه ی تنوع گرای نویسنده را نشان می دهد.

شاید یکی از معدود وبلاگ های انجمن باشد که به صورتی کاملاً به روز به مسائل شهری توجه می کند_امری که نمود آن در ماجرای شیرهای ظاهراً آلوده به عینه مشاهده شد. در پرداختن به مسائل سیاسی آن را می توان رونوشتی از وبلاگ "پرسه در شهر" نامید، یک طرفانه و احساساتی. در بین دختران حاضر درانجمن_به غیر از وبلاگ "شهرآشوب"_ جزو معدود افرادی است که حیطه ی کار خود را صرفاً به شعر،عشق و مسائل نازک اندیشانه اختصاص نداده است، پهلوی همه ی  شعرها و یا گزارش سفر کودکان چشم آبی به دفتر شارنیوز او تحلیل سیاسی،فرهنگی و حتی اجتماعی هم می نویسد_و این جای خوشحالیست.

به نظر می رسد که در بین وبلاگ های متعلق به کارکنان شارنیوز، "مریم سلطانی راد" و کلبه ی کوچکش توانسته است قوی تر بنویسد.     

افزون بر 90 درصد مطالب وبلاگ به زبان کردی نوشته شده است. بسیاری از کنگره ها و نشست های ادبی و هنری برگزارشده در مناطق سنی نشین کردستان ایران پوشش داده می شود، البته جای تاسف است که نویسنده به مناطق شیعه نشین جنوبی و یا قسمت های شمالی استان خراسان بی توجه بوده است. تحلیل های سه گانه اش در مورد جشنواره ی سراسری تئاتر کردی سقز را می توان از فنی ترین نقدهای صورت گرفته_درباره ی این جشنواره_ به حساب آورد.

"محمدصالح سوزنی" دارای یک وبلاگ باسابقه و نسبتاً موفق است. 

"سارا" سیاسی ترین وبلاگ را در بین دختران حاضر در انجمن داراست،او هم مانند سارای "دنیای زیبا" کنکوری است و در پی دانشگاه. تحلیل های سیاسی اش(به عنوان مثال تحلیلی که در مورد غزه نوشته بود) به گونه ای باورنکردنی به دل می نشیند،موضع سیاسی اش تا حدودی شبیه وبلاگ های پرسه در شهر و کلبه ی کوچک من است ولی بسیار منطقی تر این موضع مشابه را بیان می کند. یادداشت "یلدای ما و یلدای خاتمی" اش بسیار توجهم را جلب کرد.

سارای عزیز برای تو هم آرزوی موفقیت در کنکور سراسری را دارم.

به تازگی به جمع وبلاگ های وبلاگستان اضافه شده است، باید از آن بیشتر خوانده شود تا به دیدی کلی در مورد آن برسیم. وبلاگ واقعاً یک دفترچه ی یادداشت است ولی به هیچ وجه نمی توان آن را یک دفتر خاطرات صرف به حساب آورد، در یادداشت ها به "تفسیر از جایگاه یک تئاتری" بسیار بها داده شده است. تفسیرها(مانند یادداشت " دراماتورژی روایتِ دراماتیک از حلاج براساس تئاتر شقاوت آرتو") عمیق و اثرگذارند."رفیق نصرتی" دارای یک وبلاگ تئاتری موفق است.

همان گونه که از اسم وبلاگ پیداست، متعلق به یک گروه ادبی-هنری است که در سقز فعالیت می کند، هم به کردی می نویسد و هم به فارسی، فعالیت های گروه را منعکس می کند و البته گهگاه یادداشت های اثرگذاری (مانند "نقطه ای در زمان") در آن دیده می شود، در برخی از مطالب نوشته های نویسندگان صاحب نام کشور(هم چون نویسنده ی آذری زبان "رضا براهنی") منعکس می شود، که به راستی شایسته ی تقدیر است.

در عین این که همه ی مطالب با نام یک نگارنده منتشر می شود ولی وبلاگ دارای چندین نویسنده است_و همین چندگونگی آن را در وبلاگستان به گونه ای متمایز کرده است.نفس وجود چنین وبلاگ هایی_که فعالیت های گروه های فرهنگی را منعکس می کنند_ خود یک مشوق تاثیرگذار برای انجام کارهای فرهنگی در قطبی فرهنگی مانند سقز است.

"آقای سیدیان" همان دبیر فیزیک سال های دور دبیرستان_و پیش دانشگاهی_نمونه ی فجر و مدیر پیشین پیش دانشگاهی باهنر. نظم و ترتیب آهنین وبلاگ او هر کسی را به این فکر فرو می برد که با یک شخص فیزیکی طرف است. در وبلاگش توانسته است که جوی عمیقاً شاگرد و معلمی پدید بیاورد. در کنار انبوه مطالب آموزشی گهگاه نوشته های عمیقی همچون "برنده و بازنده" توجه خواننده را به خود جلب می کند.

در ایالات متحده زندگی می کند، در رشته ی فیزیک اتمی دارای درجه ی دکترا است، گهگاه به سقز سرکی می کشد... در واپسین سفر خواست کارهای بسیاری_از جمله انجام مذاکره برای تاسیس دانشگاه دولتی و یا کاندیداتوری برای نمایندگی مجلس_ را انجام دهد و البته نگذاشتند_و شاید نتوانست.

وبلاگ عجیبی دارد،از سریال "علف هرز"ش گرفته تا داستان عجیب و غریب خودکشی ناکامش، می توان وبلاگ او را جزو آموزنده ترین وبلاگ های وبلاگستان به حساب آورد،او به نظرات خوانندگانش واکنش نشان می دهد،به آنان جواب می دهد، با آن ها بحث می کند و حتی در لحظاتی به آنان درس زندگی می دهد. در همه ی وبلاگ ها نظر می دهد، به راستی فروتن است و این خصوصیت وب نوشتش را به مکانی سرشار از انرژی مثبت تبدیل کرده است،وجود چنین وبلاگ نویسانی در هر انجمن وبلاگی جای خوشبختیست. یکی از مطالب اخیرش_که در مورد ماجرای غزه بود_ فنی وعمیق نوشته شده بود.

یادداشت های یک مهندس مکانیک سقزی مقیم تهران است، مطالب اقتصادی اش ساده و علمی نوشته شده است. در کنار تفسیرهای اقتصادی به مسائل متفاوتی_مانند آلودگی هوای تهران_ هم می پردازد. از آن دسته از وبلاگ نویسان است که نه تنها به طرح مساله می پردازند بلکه راه حل هایی را هم مطرح می کنند_و این خصوصیت،رنگ زیبایی به نوشته هایش داده است. به تازگی وارد انجمن شده است و به همین دلیل باید از او بیشتر خواند. به نظر می رسد که "کامل سیدی مقدم" را باید جزو دقیق ترین وبلاگ نویسان حاضر در وبلاگستان به حساب آورد.

"آزاد نعمت پور"، یکی دیگر از کارکنان تارنمای شارنیوز.

در اولین پست وبلاگ به مطلب زیبایی اشاره شده است و آن ضرورت استفاده ی هرچه بیشتر همه ی شهروندان از رسانه ی کوچک ولی اثرگذار "وب نوشت" است. کمتر به مسائل شهری واکنش نشان داده شده است و بیشتر سعی شده است که در قالب خاطرات، مسائل فرهنگی روز بررسی شود_و یا با آوردن چند شعر فضای وب نوشت را کمی لطیف تر کند، آخرین پست وبلاگ را می توان یکی از بهترین پست های آن به حساب آورد؛ در یادداشت یادشده نویسنده شدیداً به آن چه که شایعه پرستی اهالی شهر سقز نامیده حمله برده است.

"شهاب الدین شیخی" توانسته است که با توجه به امور متفاوت_و گاهی متضاد_ در یادداشت هایش، یکی از قوی ترین وبلاگ های وبلاگستان را خلق کند، به مسائل زنان به راستی توجه می کند و این را از لحن یادداشت هایی مانند "بکارت امر سیاسی شده" می توان تشخیص داد، ولی عجیب است که چگونه در مورد مسائل دردناکی مانند ختنه ی زنان_خصوصاً در منطقه ی ما_ هنوز ننوشته است. جزو معدود وبلاگ های انجمن است که به وضعیت زندانیان سیاسی (خصوصاً کرد) توجه می کند، خطر اعدام قریب الوقوع آنان را یادآوری می کند ولی با این حال هیچ وقت نمی گوید که این "خطر قریب الوقوع" بازتاب خبر کدام منبع خبری_حتی ناموثق_است، و این باعث تاسف است. یادداشت های شعری خیلی قوی نیستند. نویسنده کمتر به مسائل شهری توجه کرده است و بیشتر حول مشکلات منطقه ای و کشوری و یا مسائل حقوق بشر مانور داده است.