پنجشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۸

چند نکته در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری

  • در روز جمعه 22 خرداد 88 در ایران شاهد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری خواهیم بود. از میان انبوه نامزدها تنها چهار فرد از صافی نظارت استصوابی شورای نگهبان گذشته اند: محمود احمدی نژاد،رئیس جمهور ناکارآمد  فعلی؛مهدی کروبی،شیخ میانه رو اصلاحات؛ میرحسین موسوی، نخست وزیر موفق سال های جنگ و در نهایت محسن رضایی فرمانده ی پیشین سپاه. نکته ای که بیش از همه جلب توجه می کند عدم تایید صلاحیت دو کاندیدای تندرو قاسم شعله سعدی و اکبر اعلمی_به رغم دارا بودن شرایط لازم_از سوی دستگاه نظارتی منصوب مقام رهبری است.
  • به نظر می رسد که حضور محسن رضایی در اردوگاه اصول گرایان تنها با هدف جلوگیری از ریزش آرای اصول گرایان ناراضی از عملکرد محمود احمدی نژاد به سبد اصلاح طلبانی مانند میرحسین_دست کم در دور اول انتخابات_صورت گرفته است، به روشنی مشخص است که حامیان احمدی نژاد تا چه اندازه از دو گزینه ی احتمالی مشارکت گسترده ی مردم و یا چرخش آرای اصول گرایان سنتی حامی احمدی نژاد به سمت موسوی هراس دارند. نمود روشن عدم اقبال بسیاری از اصول گرایان_و البته نه اکثریت آنان_به رئیس جمهور را می توان در حمایت شکننده ی مجلسیان حامی دولت از نامزدی دگربار احمدی نژاد در دور دهم مشاهده کرد. اصولاً نفس عملکرد احمدی نژاد در چهار سال گذشته  مانع از آن شده است که طیف های حامی دولت بتوانند_بار دیگر_او را یک کاندیدای کامل و واجد شرایط انتخاب مجدد به حساب آورند. مواضع محسن رضایی درباره ی دولت فعلی با زیرکی تمام اتخاذ شده است، او دقیقاً بر روی دو نقطه ی ضعف اساسی دولت یعنی بخش اقتصادی و مقوله ی روابط ایران و آمریکا متمرکز شده است. رضایی به خوبی می داند که اقبال به ریاست جمهوری او شاید به 5 میلیون رای هم نرسد، اما "نبودن" این اندک رای در نزد اصلاح طلبان مانع از شکست احمدی نژاد در دور اول است. حذف نشدن احمدی نژاد در دور اول انتخابات نهایت آرزوی جناح راست است.
  • میرحسین موسوی. "...هنوز نمی دانم که چرا بعد از بیست سال آمده است، و اگر قضیه احساس وظیفه است پس چرا چهار سال پیش اتفاق نیفتاد..." می توان نوشته های محمد علی ابطحی، رئیس دفتر پیشین خاتمی، در وبلاگ شخصی اش را صرفاً واکنش شتابزده ی یک طرفدار سرسخت کروبی نسبت به این گونه خارج شدن میرحسین از لاک بیست ساله به حساب آورد ولی به نظر من فارغ از علایق جناحی ابطحی، سخنان او شایسته ی تامل است. در رابطه با این کاندیدا ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در عین حال که می توان او را از راست گراترین و محافظه کارترین روسای دولت های پس از انقلاب نامید، ولی وی در حال حاضر به عنوان یک اصلاح طلب در میدان رقابت دور می زند. در طول تبلیغات انتخاباتی نه چندان طولانی اش وی همواره از این که خود را یک اصلاح طلب بنامد پرهیز کرده است. پس از اعلام کاندیداتوری اش میزان حمایت از وی_برخلاف پیش بینی های خوش بینانه ی سید محمد خاتمی_هیچ گاه نتوانسته است به میزان محبوبیت خاتمی در طول دو دوره ی برسرکار بودن دولت اصلاحات پررنگ باشد. می توان موج سبزی که در پیرامون این کاندیدا به راه افتاده است را نشانه ای گویا بر ترس عمیق خاتمی و جریان حامی اش از احتمال شکست موسوی قلمداد کرد. تنها دلیل بسیاری از طرفداران فعلی موسوی برای حمایت از میرحسین پشتیبانی خاتمی از اوست و اتفاقاً تیم تبلیغاتی موسوی اصول گرا، برای این که نظر این افراد درباره ی این شخص ناشناخته برنگردد به موج سبز ساختگی پناه برده است. شاید اگر انتخابات همین فردا جمعه برگزار می شد شانس پیروزی میرحسین بسیار بیشتر از دو هفته ی آینده می بود، کابوس خاتمی در دو هفته ی آینده عبور هوادارانش از شال سبز میرحسین است.   نخست وزیر دوران جنگ. کسی که ایران را مقتدرانه با نفت ارزان اداره کرد و به همین دلیل از نظر اقتصادی یک شخص کارآمد شناخته می شود. در کنار این کارنامه ی اقتصادی به ظاهر موفق کسی از خفقان فرهنگی و مطبوعاتی دهه ی شصت و یا گرفتن وام های سنگین خارجی در آن برهه حرفی نمی زند، وام هایی که گریبان مردم را تا پایان دولت اصلاحات نیز رها نکرد. به گفته ی خودش یک اصول گرای اصلاح طلب است و به نظر من رای به این چنین تفکری یعنی مرگ یک ملت. به قول مفسر درگاه اینترنتی "روز آنلاین" مگر می شود هم یک لیبرال بود و هم یک کمونیست؟ شال سبز میرحسین نماینده ی ذهن کور یک ملت است، احمدی نژاد چهار سال پیش به "نفت روی سفره" می آویزد و موسوی اکنون به "سید بودنش"...پوپولیسم و مردم فریبی تا به کی؟ محمد خاتمی نزدیک به دو سال به بسیاری از استان های کشور سفر کرد و در همه ی این سفرها تصور عمومی بر کاندیدا بودن وی بود، در نهایت وی در کنفرانسی خبری در تهران رسماً اعلام کاندیداتوری کرد ولی مدتی بعد در بحبوحه ی یک سخنرانی در مشهد خبر کاندیداتوری ناگهانی موسوی به وی داده می شود، و در میان حیرت همگان دیدیم که وی "دوستی اش با میرحسین" را به "قول هایش به مردم" ترجیح می دهد و میرحسین عمیقاً محافظه کار را اصلاح طلبی شایسته برای به پیش بردن اهداف اصلاحات معرفی می کند؛ حقا که اگر دوم خرداد 76 را بتوان یک همه پرسی نا نوشته برای سنجش میزان محبوبیت مقام رهبری به حساب آورد، باید روز بیست و دوم خرداد پیش رو را "آزمون" بزرگ خاتمی در پیشگاه افکار عمومی ایران دانست.   چند هفته پیش بود که در برنامه ی علیرضا نوری زاده در کانال یک به زحمت شنیدم که برنامه اش را با این جمله به پایان برد:"تکرار احمدی نژاد یک فاجعه ی ملیست"، به راستی که دولت بر سرکارآمده با دروغ یعنی فاجعه...و هر چه زمان سپری می شود و بیشتر مواضع مبهم و دوپهلوی مهندس موسوی در قبال خیلی از موضوعات (از جمله طرح امنیت اجتماعی) را می بینم و می شنوم، بیشتر به این واقعیت پی می برم که حرف های میرحسین و احمدی نژاد_علی رغم تفاوت در محتوا_ از یک دید برمی خیزند، دیدی که به چیزی جز فریب عامه ی مردم نمی اندیشد.     

 

  • میزان تخریبی که توسط تیم خاتمی-موسوی نثار کروبی می شود حیرت انگیز است. تنها جرم کروبی از دیدگاه عمده ی احزاب اصلاح طلب، شجاعت و در صحنه ماندن اوست؛ و عجیب این است که بیشینه ی حامیان کروبی_خصوصاً پس از کناره گیری خاتمی از کاندیداتوری_به همین خصوصیتش بسیار می بالند. هواداران میرحسین در چهار سخنرانی اخیر کروبی در دانشگاه های ایران (آخرینش در نجف آباد) به شدت جو جلسه را به هم زده اند و کروبی نیز_دست کم در نجف آباد_به تندی واکنش نشان داده است. در هر چهار مورد هم ستاد تبلیغاتی موسوی واکنش نشان داده و افراد اخلالگر را از طرفداران واقعی مهندس جدا دانسته است. در غیاب حمایت اکثریت احزاب اصلاح طلب از شیخ، شاهد جانبداری برخی از شخصیت های قدر اصلاح طلب از وی هستیم؛ افرادی مانند غلامحسین کرباسچی،شهردار پیشین_و البته محبوب_تهران، عبدالکریم سروش،رئیس پیشین موسسه ی پلمپ شده ی صراط و عطاالله مهاجرانی،وزیر فرهنگ نخست دولت خاتمی (که در حال حاضر مقیم لندن است)، افرادی که هر کدام از آن ها را می توان به تنهایی یک "جریان" به حساب آورد. در این میان پرسشی که ذهن بسیاری از تحلیل گران را به خود مشغول ساخته است این است که "به راستی کروبی چه می خواهد؟"، مهدی کروبی شخصیست که در انتخابات ریاست جمهوری چهار سال پیش قطعاً یکی از بال های دور دوم بود ولی خواب بامدادیش او را به رتبه ی سوم نزول داد، به نظر من استراتژیست های تیم تبلیغاتی خاتمی-موسوی از تکرار چنین سناریویی به شدت واهمه دارند. آن ها می دانند که شخصی که در بحبوحه ی سردی و بی رونقی انتخاباتی چهار سال پیش(آن هم در آن شرایط اسفبار اصلاح طلبان) نزدیک به 5 میلیون رای کسب کرد، در شرایط فعلی قطعاً دارای آرایی بالای 10 میلیون خواهد بود. خاتمی بارها گفته است که اساسی ترین خواسته ی او خروج جریان های تندرو اصول گرا از نهاد ریاست جمهوری است. در عین حال او هیچ گاه لباس ریاست جمهوری را بر قامت کروبی گشاد ندانسته است؛ و البته بدون شک از به قدرت رسیدن حزب او بسیار می هراسد.  
  • حسین شریعتمداری،سردبیر روزنامه ی کیهان، را می توان در زمره ی حرفه ای ترین روزنامه نگاران حال حاضر ایران دانست.سرمقاله هایش با لحنی خاص در خدمت جریان سیاسی متبوعش عمل می کند. تا قبل از انصراف خاتمی از نامزدی انتخابات به شدت جریان دوم خرداد_و بخصوص شخص_خاتمی را می کوبید...و اکنون میرحسین را. نکته ی جالب در رابطه با این همه موج تخریب دو کاندیدای اصلاح طلب آن است که بیشینه ی تخریب موسوی توسط اصول گرایان افراطی انجام می شود ولی کروبی بیشتر به وسیله ی هواداران مهندس هتک حرمت می شود. اصول گرایانی مانند شریعتمداری خوب می دانند که میرحسین خاتمی را در پشت سر خود دارد و اتفاقاً به همین دلیل_به اشتباه_او را نماینده ی کل اصلاحات می دانند، و در نتیجه لایق تخریب گسترده ی تبلیغاتی. در سوی دیگر داستان خاتمی در هیچ گاه از لحظات عمر اصلاحات 12 ساله اش تاکنون، عنصر "کروبی" را این گونه قدرتمند، با برنامه و شجاع ندیده است. باید کارزار انتخاباتی امسال را از قطبی ترین کارزار های 30 سال اخیر به حساب آورد، شاید فقط انتخابات دوره ی اول ریاست جمهوری را بتوان تا این حد چند جانبه نامید. علی رغم زمزمه های کم رنگ موجود در زمینه ی احتمال اجماع اصلاح طلبان، دعوای بزرگ انتخابات امسال را باید بین خاتمی و کروبی دانست_و در درجه ی بعد میان اصلاح طلبان و احمدی نژاد؛ این یک واقعیت گزنده و تلخ است.  همان گونه که در مورد اصول گرایان گفته شد، با دو کاندیدا حاضر شدن اصلاح طلبان در انتخابات بیشتر از آن که یک عامل شکست باشد، یک استراتژی موفقیت است. کروبی بارها گفته است که در صورت راه یافتن میرحسین به دور دوم همه ی ستاد های تبلیغاتی اش را در اختیار تیم او می گذارد، البته از میر حسین چنین مضمونی هنوز شنیده نشده است ولی با توجه به روند رقابت فعلی انجام چنین کاری توسط میرحسین_در صورت راه یافتن کروبی به دور دوم_ دور از ذهن به نظر نمی رسد. جدا از همه ی مطالب گفته شده نمی توان دست پنهان مقامات رده بالای نظام را در نحوه ی چیدن مهره های انتخابات مشاهده نکرد؛ همه چیز به دقت چیده شده است تا بیشینه ی قشر های مردم رای بدهند.
  • از پایتخت دور می شویم...در مناطق کرد نشین چه می گذرد؟ انتخابات ریاست جمهوری پیش رو یک بار دیگر ضعف ساختاری جنبش روشنفکری کرد در ایران را به ما گوشزد کرد، در زمانی که در قلب آذربایجان وزنه ای مانند اکبر اعلمی(نماینده ی دوره های ششم و هفتم مجلس از حوزه انتخابیه ی تبریز) از ابتدا مواضعی مشخص و در خور تحسین می گیرد، افرادی مانند محمدقسیم عثمانی، خالد توکلی و یا محمد علی توفیقی، در همان ابتدای رقابت و بدون دارا بودن هر گونه مسیر خودروی فکری، بدون ارائه ی هر گونه نقد جدی و موثر بر عملکرد هشت ساله ی خاتمی، کورکورانه به دنبال خاتمی راه می افتند، و البته پس از انصراف خاتمی بلافاصله به "فرد منصوب خاتمی" روی می آورند. از این که نوک این انتقاد به سوی این افراد نشانه رفته است نباید این گونه برداشت کرد که فرد دیگری چنین عمل نکرده است. متاسفانه این افراد در جایگاه افرادی مانند بهاالدین ادب نشسته اند. در این میان مواضع خالد توکلی،نماینده ی منتخب حوزه ی انتخابیه ی سقز و بانه در دوره ی ششم انتخابات مجلس شورای اسلامی، بیشتر از همه جای شگفتی دارد. از عالم روشنفکرنماها به جمع کوچک وبلاگ نویسان سقزی می آئیم. در میان انبوه نظرات نویسندگان وبلاگ ها ی گوناگون حاضر در وبلاگستان سقز درباره ی انتخابات، مواضع وبلاگ های پرسه در شهر و راه رفتن روی یخ بیشتر از همه توجهم را به خود جلب کردند، عرفان شریفی، سردبیر شارنیوز، که خدا را شکر آوازه ی هواداری از خاتمی اش گوش فلک را کر کرده بود به گونه ای جالب همه ی امور مربوط به میرحسین موسوی را در سقز به پیش می برد، پرسشی که از این وبلاگ نویس جوان دارم این است که آیا به راستی شایسته تر نبود که در رسانه تان_و یا لااقل وب نوشتتان_ اندکی از چرایی این چرخش بزرگ می نوشتید؟ آیا شایسته ی یک رسانه ی به ظاهر اصلاح طلب است که همه ی خبرها و تفسیرهای مربوط به انتخابات و علی الخصوص جنبش اصلاح طلبی را به نفع یک کاندیدای خاص سانسور کند و یا به اصطلاح ساده تر به آن ها جهت بدهد؟ موضع گیری فرهاد امین پور در رابطه با انتخابات بیشتر به شوخی می ماند تا یک تحلیل؛ امین پور انحصار موجود در حزب اعتماد ملی را می بیند و به تک محصولی بودن حزب یاد شده درانتخابات دوره های نهم و دهم ریاست جمهوری اشاره می کند، ولی از یاد می برد که به خوانندگانش بگوید که سرزده آمدن میرحسین_و به عبارتی انتصابش توسط خاتمی_حاصل کدام فرآیند دموکراتیک و مبتنی بر خرد جمعی در کدام جریان سیاسی داخل ایران بوده است؛ این گونه به عمد ندیدن ها توسط کسی که به نوشتن تحلیل های به ظاهر جدی عادت دارد، جای توجه است.
  • به پایان یک یادداشت دیگر نزدیک می شوم و به دنبال نقطه ی پایان می گردم...چه خواهد شد؟ آیا_در انتخابات پیش رو_ رای دادن یک راه حل است؟ و یا برعکس رای ندادن می تواند چیزی را تغییر دهد؟ بدون شک با فرماندهان ماهری در تهران طرف هستیم، از سردی آزمون 84 تا این گونه گرم کردن پیکار 88 ،برخلاف نظراتم در یادداشت های قبلی_خصوصاً"ضرورت عبور از دوم خرداد"_حقیقت این است که ما نمی توانیم بسیاری از واقعیت های موجود این مملکت را تغییر دهیم، و در این میان به نظر من رای دادن کمترین نقش ممکن است که داریم. بگذارید تا با ادای این نقش اندکی "خواب دموکراسی ببینیم".

۲ نظر:

یه همکلاسی کرد زبان گفت...

همیشه فكر می كردم كه رای دادن برای تقابل با روحیه ی پلید انقلابی گری خیلی به درد می خورد...همیشه از روحیه ی انقلابی گری و حركات فی البداهه متنفر بوده ام...برای رسیدن به كمی از آن چه می خواستم رفتم و به كروبی رای دادم...احساس پوچی می كنم.......................خدایا آیا كودتایی ننگین تر از این هم می تواند وجود داشته باشد؟ " . . . و این سرآغاز ویرانیست..."

ناشناس گفت...

shoma be liste peyvandhaye boukancity ezafe shodid.