شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۷

کشتن یک لذت،تاراج یک انسان

آفریقا،سومالی،"واریس دیری"، سفیر سازمان ملل متحد در زمینه ی مبارزه با ختنه زنان،از دفتر خاطرات:

"...آن شب، هیجان زده بیدار ماندم. ناگهان مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده است.هوا هنوز تاریک بود، قبل از سحر، زمانی که تاریکی کم کم جای خود را به روشنایی می داد و سیاهی آسمان به خاکستری می‌گرایید. او با اشاره به من فهماند که ساکت باشم و دستش را بگیرم. من پتوی کوچکم را پس زدم و خواب آلود، تلو خوران، به دنبال او راه افتادم. حالا می‌دانم چرا دختران را صبح زود با خود می‌برند. می‌خواستند قبل از آن که کسی بیدار شود، آنها را ببرند تا صدای فریادشان شنیده نشود. در آن لحظه، هر چند گیج بودم،به سادگی،آنچه می‌گفتند را انجام می دادم. ما از محلی که زندگی می‌کردیم دور شدیم و به سمت دشت رفتیم. مادرم گفت:"اینجا منتظر می‌مانیم"، و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن می‌شد؛ به سختی اشیا را می شد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ و لخ صندل‌های زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت:"خودت هستی؟" "بله اینجایم" هنوز هیچ چیز را نمی دیدم، فقط صدایش را شنیدم. بدون اینکه نزدیک شدنش را ببینم، ناگهان او را در کنار خود حس کردم. او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت:"آن جا بنشین".نگفت چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد.مادرم پشت سرم نشست و سرم را به سینه  اش چسباند. پاهایش را دور بدن من احاطه کرد. ریشه درختی را که در دست داشت بین دندانهای من گذاشت.گفت:"گازبزن".از ترس خشک شده بودم... من به میان پاهایم خیره شدم. دیدم زن کولی_که شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت و البته نگاهش مانند نگاه مرده‌ای بود که هنوز چشم هایش را نبسته باشند _ با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود و یک پیراهن سبک پنبه ای؛ دست هایش را داخل کیف دستی اش که از جنس گلیم‌هائی بود که روی آن می‌خوابیدیم، کرد. چشمانم روی کیف دستی میخکوب شده بود. می‌خواستم بدانم با چه چیزی می‌خواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم می‌کردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش تراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازه‌ای بود که رنگ ها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شده‌ای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد. همچنان که آن را به لباسش می‌سابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت.چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن اره وار را بر روی پوستم می‌شنیدم.وقتی به گذشته فکر می کنم، نمی توانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است. همیشه فکر می‌کنم درباره کس دیگری سخن می‌گویم. نمی دانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساس ترین بخش بدن است.من حتی کوچک ترین حرکتی نکردم، زیرا خواهرم،"امان" را به یاد داشتم و می‌دانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر می‌کردم اگرتکان بخورم درد بیشتر می‌شود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم... وقتی بیدار شدم گمان می‌کردم تمام شده است، ولی بدتر از زمان شروع بود. چشم بندم کنار رفته بود و من زن جلاد را دیدم که یک مقداری خار درخت اقاقیا را کپه کرده بود. او از آنها برای ایجاد سوراخ هایی در پوستم استفاده کرد. سپس نخ سفید محکمی از سوراخها رد کرد تا مرا بدوزد. پاهایم کاملا‌ بی‌حس شده بود، ولی درد بین آن ها آن چنان شدید بود که آرزو می‌کردم بمیرم. مادرم مرا در بازوانش گرفته بود_برای آنکه آرام بگیرم او را تماشا می‌کردم... چشمانم را باز کردم. آن زن رفته بود. مرا حرکت داده بودند و بر روی زمین نزدیک صخره خوابانده بودند. پاهایم از مچ تا ران با نوارهایی از پارچه به هم بسته شده بود، به طوریکه نمی توانستم حرکت کنم. من اطراف را به دنبال مادرم نگاه کردم، ولی او رفته بود. سنگی را نگاه کردم که مرا روی آن خوابانده بودند. از خون من خیس بود. مثل اینکه مرغی را در آنجا سر بریده باشند. تکه‌هایی از گوشت تنم، آلت تناسلیم، آنجا افتاده بود، دست نخورده، زیر آفتاب در حال خشک شدن بود.دراز کشیدم، به خورشید که حالا دیگر بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. هیچ سایه‌ای اطراف من نبود و موجی از گرما صورتم را سیلی می زد. تا این که مادرم همراه با خواهرم برگشت. مرا به سایه یک بوته کشاندند. این یک سنت بود. یک سرپناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملا خوب شوم.فکر کردم عذاب تمام شده، اما هر بار که خواستم ادرار کنم درد شروع می‌شد. حالا می‌فهمیدم چرا مادرم می‌گفت زیاد آب و شیر ننوش. مادرم اخطار کرده بود که راه نروم. بنابراین نمی توانستم طنابهایم را باز کنم. چون اگر زخم‌ها از هم باز می‌شد، کار دوخت و دوز باید دوباره انجام می‌گرفت.

اولین قطره ادراری که از من خارج شد، انگار اسید پوستم را می‌خورد. وقتی زن کولی مرا دوخت، فقط سوراخی به اندازه سر چوب کبریت برای ادرار و خون- در زمان پریدی- باز گذاشته بود. این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جنسی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است.هر هفته مادرم معاینه ام می‌کرد تا ببیند کاملا بهبود یافته ام یا نه ، وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست کاملا هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ کاملا بسته شده بود. آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد...زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم می‌درید..."




پانوشت:


گل صحرا(دفتر خاطرات واریس دیری)
نگارنده:واریس دیری
برگردان شده توسط:شهلا فیلسوفی و خورشید نجفی
نشر چشمه،تهران
پاییز 1383










  • تعریف بخش فارسی دانش نامه ی ویکی پدیا از ناقص‌سازی جنسی زنان (ختنه زنان):
    ناقص‌سازی جنسی زنان (ختنه زنان) عملی است که طی آن بخشی از آلت تناسلی زنانه به خصوص کلیتوریس و لبهای آن بریده می‌شود. این عمل که میل جنسی در زنان را تا حد بسیار بالایی نابود می‌کند، سابقا در میان اعراب بسیار متداول بوده است، اما امروزه نیز توسط گروه‌هایی از اعراب، بخصوص در شمال آفریقا مرسوم است. در غرب و جنوب ایران نیز وجود دارد. ناقص‌سازی جنسی زنان نزد سازمان ملل، گروههای دفاع از حقوق بشر و حقوق زنان یکی از مصادیق خشونت علیه زنان تلقی می‌شود.
    به گفته بنیاد جمعیت سازمان ملل این عمل حقوق اساسی زنان و دختران را نقض می‌کند و به سلامتی آنان صدمات جدی وارد می‌آورد. ۶ فوریه روز بین‌المللی علیه ناقص‌سازی جنسی زنان نامگذاری شده است.
    بر اساس آمار، در موارد متعددی اين عمل که با دردی جانکاه همراه است، منجر به خونريزی، عفونت، ناباروری و حتی مرگ می‌شود.
    این عمل موافقان و مخالفین خود را دارد. جوامع غربی صریحاً موضع خود را در این باره اعلام کرده‌اند و این عمل را غیرانسانی و قرون وسطایی می‌دانند. اما گروهی از اعراب مسلمان این کار را سنت پیغمبر اسلام می‌دانند و از آن دفاع می‌کنند.
    به گفته مدیر بنیاد جمعیت سازمان ملل، تورایا احمد عبید، این بنیاد خواستار تعهد جدی‌تر دولت‌ها برای سرمایه‌گذاری و اجرای برنامه‌هایی جهت پیشگیری از این عمل است و تأیید می‌کند که بین ۱۲۰ تا ۱۴۰ میلیون زن در سراسر جهان، ناقص‌سازی جنسی شده‌اند و سه میلیون دختر هر ساله در معرض خطر آن قرار دارند.
  • زندگي نامه كوتاه "واريس ديري":
    واریس دیری یک مانکن زن بين‌المللی آفریقایی‌تبار و در عین حال سخنگوی حقوق زنان در آفریقاست.
    كتاب «گل صحرا» خاطرات او است كه در كودكی ختنه شده‌است.
    بخش‌های اول این كتاب به دوران كودكی و زندگی كوچ نشينی‌اش به ویژه در نگهداری از حيوانات اختصاص دارد و پس از آن به داستان فرار و گذرش از بیابان توانفرسای سومالی پرداخته‌است.
    واریس وقتی ۱۲ سال بیش‌تر نداشت، از زندگی كوچ نشينی صحرایی فرار كرد چون پدرش در مقابل پنج شتر، او را به عقد مردی شصت ساله درآورده بود. او از صحرای سخت سومالی می گذرد و بالاخره به لندن می‌رود. در لندن یک عكاس انگليسی زیبایی و استعداد او را كشف می‌کند و سرانجام واریس یک مدل (مانکن) می‌شود.
    او در بخش بعدی این کتاب ضمن وحشیانه خواندن تجربه‌اش از عمل ناقص‌سازی جنسی زنان که نزد عوام به ختنه زنان نیز معروف است، گزارش می‌دهد که این کار معمولاً در شرايط كاملاً ابتدایی به وسيله قابله يا زنی دهاتی و بدون هیچ‌گونه داروی بیهوشی انجام می‌شود.
    از اين پس واريس درباره ختنه شدنش صحبت می‌كند: ابتدا به اين دليل كه اين موضوع او را عميقاً آزار داده است و علاوه بر مشكلات جسمی هیچگاه نتوانسته است به لذت رابطه جنسی پی ببرد. و دليل ديگر اینكه حالا به عنوان زنی بالغ از كشورش می‌تواند به جای تمامی زنان هم‌وطنش كه سكوت كرده‌اند كاری بكند.
    امروز واریس به عنوان سفیر سازمان ملل متحد در راه توقف ختنه زنان جهان فعاليت می‌كند.
  • دوستان عزیز توجه داشته باشند که با جستجوی عبارت "Female Circumcision" در موتورهای جستجو می توانند عکس های دیگری از این جنایت غیرانسانی را به دست بیاورند. امیدوارم که دوستان گرامی،مرا به خاطر اکتفا کردن به تنها یک عکس_که چندان بازگوکننده ی عمق فاجعه نیست_ببخشند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

جم کن مرتیکه ی مفنگی با این همه دفاعت از زن!!!!!!!

ناشناس گفت...

سلام.خوشحال میشم لینک بدیم.به ما هم سری بزنید
entekhabat10.blogfa.com
انتخابات ریاست جمهوری